مینکس پیر حتی به این واقعیت که پسر کوچکش است نگاه نکرد و باعث شد او را در هر موقعیت شناخته شده ای به لعنت بفرستد. از فریادهای پرشور او میتوان فهمید که او از اندام جوان پسر جوان و دوست دمدمی مزاج او خوشش میآمد. به نظر می رسد که اگر می توانست، نه تنها خروس را با خوشحالی بلعیده بود، بلکه کل پسر را نیز می بلعید. مادر با لذت های جنسی بیگانه نبود و چیزهای زیادی به اغواگر جوان آموخت.
چه غار جالب و راحت، مکان مناسبی برای ضربه زدن به چنین دختری زیبا و دلباز. چه ضربه ای به پدرش می دهد، چه چشمان شیرینی دارد در آن لحظه. او با چنین چشمان فرشته ای نگاه می کند و خروس او را می بلعد، لذتی آسمانی. و خاله دخترش کوچیک نیست، او تجربه زیادی دارد، معلوم است که چیزهای زیادی در مورد رابطه جنسی می داند.
جوجه های چاق خیلی حالم گرفته است.